آوخ چه کرد با ما این جان روزگار , آوخ چه داد به ما هدیه , آ موزگار.........

مشاهده ویدئوی محسن نامجو    اول ببینید بعد بخوانید

-----------

روزی که خرید مادر کیف مدرسه , قرمز , چمدانی ... کلاس اول با کلید

روزی که سخت حل میشد اصل هندسه , دبیر همدانی ... صد کاروان شهید

روزی که مرد خواهد جان بچه گی

روزی که حسرت واجب است بر تو پایه نعشه گی

روزی که رفت بر باد ... روزی که ماند در یاد

شهر کلان که روزی علی آباد باد !

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد ... تا باد چنین باد , داد و بی داد که تا باد چنین باد

روزی که خط کش تصویری شکست میانه ی تنبیه

روزی که زنگ خانه ها صور اسرافیل بود گویی

روز درک تضاد , تبیعض , تفاخر , ترجیح

روز لکه ی آب شور چشمت بر غلط دیکته

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد ... شهر کلان که روزی علی آباد باد

روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو

روز حسرت یک یار فیکس بودن در تیم مدرسه

روز اشاعه ی سخنان نو آموخته

روز تعریف پر هیجان فیلم " هی جو "

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد

روزی که رید بر تو دختر همسایه

روزی که درید پدرت را کشور همسایه

روزی که مرگ از در بسته ز پنجره تو آمد

روزی که دو کانال بود , کانال یک به جنگ میرفت , از کانال دو " واتو واتو " آمد

روزی که مرد خواهد جان بچه گی

روزی که حسرت واجب است بر تو پایه نعشه گی

روزی که آتش به چه کار آید ! , تریاک را به بازدمت پز

روزی که منقل به چه کار آید , وافور را به سینه ات بنشان

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد , شهر کلان که روزی علی آباد باد

روزی که رهبر نوجوان تانک خورده بود

روزی که آستین کوتاه لگد میان گرده بود

روزی که ریش !

روزی که زیر بغل پاره !

روزی که یخه از فرط ایمان چرک بود !

روزی که داگلاس هنوز مایکل نبود ! , کرک بود

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد , شهر کلان که روزی علی آباد باد

روزی که شهوت هنوز در حومه شهر بود

روزی که در استعاره ی فلک قطره بحر بود

روزی که دنیا تمام میشد هر هفته جمعه ها غروب

روزی که سرد بود

روز , حرام شطرنج و تخته نرد بود

تنها حلال این رنگ و روی زرد ... تنها حلال باری افیون و گرد بود

روزی که وله تنها عکس گمگشتگان بود

ایران نبود مهد تشنگان بود

روزی که پایتخت دشت آزادگان بود

دشت نبود , خیابان پادگان بود

روزی که رفت از یاد , روزی که داد بر باد , شهر کلان که روزی علی آباد باد

روزی که چمران بر پارک وی آرام خسبید

روزی که فوزیه در کربلایی شد شهید

روزی که شاه رفت , جمهوری یک طرفه شد

روزی که تنها راه آزادی از انقلاب بود

روزی که مهتاب بود , سراب بود , سراب ناب بود

آن نوشابه که هشت ساله کنار حضرت معصومه خوردمش , مادر خریده بود , سبز بود , " سون آپ " بود

آوخ چه کرد با ما این جان روزگار , آوخ چه داد به ما هدیه , آ موزگار

طراحی کته کلو ریتسم , قدسی , قاضی نور

روح جهان کارگری , پله ی عبور

خشم شدید برف روب فقیر , انگشت یخ زده ی پسر روزنامه فروش

یخ شکسته با اشاره انگشت , آب روان , سیل دمان , عقده به تیراژ پنج هزار تا

از آسمان میکروفون میبارید جبرا ً

گوساله هم یکی را بلعید سهوا ً

روزی که گوش مفت ترین جنس بود

قصه , کلیشه ی پولدار نا جنس بود

دختر به نام " نل ( Nel ) " , در هایو و هوی شهر , در جستجوی عدن ابد , پارادایز بود

در پشت موی ریخته بر چشم , برادرش

آن موهای منفصل از گردن پدر بزرگ

در لای چرخ کالسکه

در لای عاج چرخ کالسکه

در لای "ع" عاج چرخ کالسکه

در لای چرخش "ع" عاج چرخ کالسکه

در لای چرخ چرخش این همه بازی روزگار

بسی رنج بردیم در این سال سی

که رنج برده باشیم فقط , مرسی

 

حیف ....

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایۀ لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر ان وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد که کویت
مگر آن وقت که در سایۀ زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبلۀ خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایستۀ آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گرچه دانم که به وصلت نرسم باز نگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم