زمانه كيفر بيداد سخت خواهد داد . سزاي رستم بد روز مرگ سهراب است ......
كجايي؟ اي كه دلم بي تو در تب و تاب است
چه بس خيال پريشان به چشم بيخواب است
به ساكنان سلامت خبر كه خواهد برد
كه باز كشتي ما در ميان غرقاب است
ز چشم خويش گرفتم قياس كار جهان
كه نقش مردم حقبين هميشه بر آب است
به سينه سر محبت نهان كنيد كه باز
هزار تير بلا در كمين ارباب است
ببين در آينهداري ثبات سينهي ما
اگر چه با دل لرزان به سان سيماب است
بر آستان وفا سر نهادهايم و هنوز
اگر اميد گشايش بود ازين باب است
مدار چشم اميد از چراغدار سپهر
سياهگوشهي زندان چه جاي مهتاب است
زمانه كيفر بيداد سخت خواهد داد
سزاي رستم بد روز مرگ سهراب است
قدح ز هر كه گرفتم بهجز خمار نداشت
مريد ساقي خويشم كه بادهاش ناب است
عقابها به هوا پر گشادهاند و دريغ
كه اين نمايش پرواز نقش در قاب است
در آرزوي تو آخر به باد خواهد رفت
چنين كه جان پريشان سايه بيتاب است
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۸۷ ساعت ۸:۳۷ ق.ظ توسط سرو آزاد
|